بچه ها بگین چجوری بگم سه ساعت میرم پذیرایی به مامانم بگم روم نمیشه برمیگردم
پسر عموی مادرم خواستگاری کردن تابستون
سه سال بود میخواستن من خبر نداشتم و پسر خوبیه زرنگ هم هست تو کار و پول درآوردن درسش و هم میخونه و اینکه عمو های مادرم خیلی همسر دوست هستن خانواده های شادی هستن خیلی باهاشون رفت و آمد داریم معمولا
خلاصه من همون اول جواب رد دادم قاطعانه کل خانواده ام دایی هام خاله هام همشون حرف زدن که این کیس واقعا خیلی مناسبه چون خودمون هم خیلی میشناسیم و اینها خلاصه گذشت تا یه ماه پیش پسره پیام داد ازم خواست آشنا بشیم خیلی ام خجالت میکشید بعد این مدت نظرم تغییر کرده الان گیر کردم به مامانم چطوری بگم
و اینکه میخوام چند ماه آشنایی داشته باشیم ن فورا عقد