یبارمهربونه حرفایه خوب میزنه ازمن خوب میگه یباربداخلاق ازخودش بدمیگه ازمن ایرادمیگیره....یبارمیگه دوسم داره یبارمیگه دو سم نداره..وقتیم که میادازدلم دربیاره میگه داشتم امتحانت میکردم بامن میمونی یانه خدایی روانیه امانمیدونم چرامنه احمق بهش وابسته شدم.الانم باهاش قهرم امامیدونم برمیگرده حالابهش چی بگم هم خودم دلم نشکنه هم اون دست ازسرم برداره..برعکس تومحله مونم مغازه داره بیشتروقتامیبینمش کاش نمیدیدمش