من تو جمع جذب آدمایی میشم که نقطه مشترکی باهاشون داشته باشم..مثه یک قطعه پازلم که وقتی پازل دیگه ای منو کامل کنه و مشترک تر باشه باهاش به گفت و گو میشینم..اما درد ودل واینا نه فقط در حد صحبت های روزمره..
وقتی میرم تو جمع خونواده شوهرم اتصالی با کسی برقرار نمیکنم..گروه خونیشون کاملا با من مخالفه