2777
2789
عنوان

توی دوران عقد بیشتز خونه کی بودین شبا

| مشاهده متن کامل بحث + 619 بازدید | 50 پست
چند سال پیش؟

۲۴سال پیش


 دوست خوبم اگه من تو تاپیکی نظر میدم طرف حرفم فقط اسی هست درنتیجه استارتر حق اظهار نظر مجدد داره            و شما دوست نازنین ازت ممنون میشم اگه مخالف نظرم هستی با ادبیات درست ریپلای کنی تا منم با همون مهربانی پاسخت رو بیان کنم  . پس بیا به شخصیت هم احترام بزاریم  و با رعایت ادب باعث رشد هم بشیم و از بی ادبی و گزافه گویی خودداری کنیم  و اگه بی حرمتی ازت دیدم جوابت رو نمیدم چون احمق نیستم با احمق دهن به دهن بشم🎄🎄🎄 یادت باشه:...هرجا زندگی برات سخت شد با خودت بگو ان مع العسر یسرا یعنی همراه هر سختی آسانی است این رو خدا برا آرامش دل ما گفت تازه دو بارم پشت هم گفته که ایمانمون قوی تر بشه و آرامش خیالمون بیشتر🍃🍃🍃 وسخن پایانی :..من اصلا اسم کاربری رو نگاه نمیکنم پس اگه تو یه تاپیک باهات مباحثه کردم  و تو تاپیک دیگه باهات هم رای ببودم و ازت حمایت کردم اصلا تعجب نکن چون من اینجا رو جدی نمیگیرم و در لحظه حال تو سایتم  مثل نسیمی که میاد و میره 

من از الان به دخترم گفتم عقد کردی خونه مادرشوهرت نمیخوابی آقای داماد هم خونه من نمیخوابه

گناه داره 

الان که ۲۰ سال پیش نیست 

زن و شوهرن دیگه

یه گره بزرگ تو زندگیمه ممنون میشم دعا کنین حل بشه چون تنها راهش معجزه خداست 💛مرسی مهربونا معجزه کررررد 😍

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

قبل عقد با عقد خیلی فرق دارهرسم و شرعا شوهر آدمه دیگه قطعا با دوران مجردی فرق میکنه نمیشه که مثل دوس ...


منم متاهلم توو عقد بودم و این شرایطو حفظ کردم ک سریع نچسبم ب شوهرم تا واسش عادی نشم

 تعادل حفظ کردیم توو خونه پدر و مادرامون با هم نخوابیدیم ک نگاه بدی رومون سنگینی کنه صبر کردیم تا عروسی گرفتیم رفتیم خونه خودمون 

عروسمون مدام خونه ما بود دیگه کلافه شده بودیم آدم راحت نبود با خانوادش حرف بزنهبنظرم زیاد نمون احترا ...

اخه خواهر برادر نداره  فقط مامان باباشن اونام دوس دارن پیششون باشیم 

بیشتر منظورم شب بود برای خواب 

یه گره بزرگ تو زندگیمه ممنون میشم دعا کنین حل بشه چون تنها راهش معجزه خداست 💛مرسی مهربونا معجزه کررررد 😍

منم متاهلم توو عقد بودم و این شرایطو حفظ کردم ک سریع نچسبم ب شوهرم تا واسش عادی نشم تعادل حفظ کردیم ...

این چه حرفه اخه 

الان شما عروسی کردین و رفتین خونه خودتون 

هر روز شما رو داره 

براش عادی شدی؟ 

یه گره بزرگ تو زندگیمه ممنون میشم دعا کنین حل بشه چون تنها راهش معجزه خداست 💛مرسی مهربونا معجزه کررررد 😍

والا ما اینطرف هر کی عقد کرد برادرشوهر هرکی دیدم زنشو میورد خونه شبم میخوابید بازم میبرد یعنی ک چی پ زنو شوهرن چندش اینا نداره  پ اینا کجا برن برا عاشقانه هاشون هتل ک همش نمیشه بیرون چقد برن باید خونشونم باشن

ماهرشب باهم بودیم. البته هردومون واحد جدا داشتیم راحت بودیم

خوش به حالتون واقعا 

یه گره بزرگ تو زندگیمه ممنون میشم دعا کنین حل بشه چون تنها راهش معجزه خداست 💛مرسی مهربونا معجزه کررررد 😍

شبا که نه اون موند خونه ما نه من موندم خونه ی اونا

ولی در طول هفته ۲ روز به دعوت مادرشوهرم میرفتم خونشون معمولنم فقط نصف روز اونجا بودم 

چون کار داشتم و باید زود برمیگشتم .

ما پادشاه را کشتیم، سعی کردیم دنیا را تغییر بدهیم. حالا تنها چیزی که گیرمان آمده، یک پادشاه جدید است که از قبلی بهتر نیست.اینجا سرزمینی ست که برای آزادی جنگیدیم ولی حالا برای نان می جنگیم. نکته عدالت این است :" همه وقتی برابر میشوند که مرده اند"    ویکتور هوگو، بینوایان
والا ما اینطرف هر کی عقد کرد برادرشوهر هرکی دیدم زنشو میورد خونه شبم میخوابید بازم میبرد یعنی ک چی پ ...

دقیقا 

مام همینجوریه 

یه شب کنار هم نباشیم همه تعجب میکنن

یه گره بزرگ تو زندگیمه ممنون میشم دعا کنین حل بشه چون تنها راهش معجزه خداست 💛مرسی مهربونا معجزه کررررد 😍

آنوقت ما یه شب کنار هم نخوابیدیم هر کی خونه خودش خوابید همه میگفت دعوا کردین؟ قهرین؟

ماهم همین جوریم 🥲نه بیرون میریم نه خونه همدیگه .. دیشب عروسی بودیم مامانش جلو نشست رفت برگشت من چیزی نگفتم ولی انقد به مامانش گفت چقدر خوشگل شدی یه کلمه به من نگفت🥲

این چه حرفه اخه الان شما عروسی کردین و رفتین خونه خودتون هر روز شما رو داره براش عادی شدی؟


فرق میکنه 

ببین مرد ولع رابطه داره وقتی هنوز دستش ب کسی نخورده باشه شب اول عروسی واسش کلی هیجان و استرس و شوق میاره همه چی واسش تازگی داره مخصوصا ک دیگه توو خونه خودشه و میدونه قرار نیس کسی بگه اهن اهون 

من اون حس تجربه اولیه با خیال راحتش واسم مهم بود و اصلا حوصله حرف و نگاه ها رو نداشتم

نمیخوام بد کسیو بگم همزمان با ما پسر دایی شوهرمم عقد بود گویا زنش مدام توو خونه پدرشوهر بود دعوا و بحث پیش اومد حرفایی بهش زدن بلاخره چون همش اونجا بود دیگه روهاشون وا شد بعد همین مادرشوهرم هنوزم ک هنوز هرجا میشینه میگه عروسم با وقارِ مث عروس فلانی نیس 

بنظرم این چیزا ب آداب و رسوم هر منطقه بستگی داره 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792