2777
2789
عنوان

می خواهم نامزدیم را به تمام

276 بازدید | 32 پست

سلام 

واقعا خسته شدم 

خیلی خسته ام 

رابطه ام فرسایشی شده 

خیلی فرسایشی 

اصلا نمی تونه کارهای دو نفره انجام بده 

و بعد ساعت ها من تنها، خیلی درکی نداره 

از هر دری برای انجام کارهای دو نفره وارد شدم نشد 

نماز با هم، تفریح با هم، تمیزکاری با هم، خرید وسایل و دیدن وسایل و انتخاب وسایل با هم 

حداقل صحبت دو نفره بدون اینکه گوشی دستش باشه 

دیگه نمی شه 

خیلی کارها برام کرده حتی به قیمت سلامتیش اما دلیل نداره به ازدواج منجر بشه 

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بنظرم باید بخاطر چیز های خوبش چیز های بدش رو هم تحمل کنی اگ خیلی حاد نیست و میتونی با مشاوره حل کنی

میشه برام ی صلوات بفرسین منم مامان شم؟امشب بی بی چکم مثبت شد و انگار تموم دنیارو گرفتم ب طف امم رضا جااانم دعا کنید ازمایشمم مثبت شه 

دقیقا مشکلتون چیه؟

تو دنیای خودش زندگی می کنه 

ادعای دوست داشتن زیاد داره اما من نمی تونم اسمش را عشق بگذارم 

دوساله تولدهام نهایتا با هم رفتیم کیک خریدیم 

نه کادویی نه هیچی 

می گه دستم خالی بوده واقعا هم بوده اما چند ماه قبلش نمی تونست فراهم کنه یا یک شاخه گل یا هر چی 

من دوست دارم مشترک با هم کارهای زیادی انجام بدیم 

اما اون تو دنیای خودشه 

متوجه نشدم نماز دونفره چیه

یعنی نماز جماعت با هم 

یا قرآن خوندن با هم 

یا خیلی کارهای کوچیک که در توانش هست با هم 

مثلا می خوام آینه بخرم حاضر نیست بشینه چند مدل باهام همراهی کنه 

یا می خوام یخچال بخریم می گه تو برو انتخاب کن من نظر می دم بعدش یا بذار خودم بخرم 

احساس تیم بودن باهاش ندارم  

حس تنهایی عمیق دارم 

مدام بهش می گم 

خسته شدم از گفتن 

همه همیننا، فک نکن تو فیلما داریم زندگی میکنیم🙂

من بهترین جا درس خوندم راحت می تونم از ایران برم 

با پسرای دانشگاه این قدر قشنگ گفتمان داشتیم 

ایشون نه

نیازهام را مدام بهش باید بگم 

خستم 

فرسایشی شده زندگیم 

وزن اضافه کردم 

بیشترین وزنی که تمام عمرم داشتم 

والا ماهم تا غر نزنیم اقای شوهر دست به سیاه سفید نمیزنهمن ک عادت کردماونم عادت کرده به غرای من😂

دارم افسرده می شم 

بحث سیاه و سفید نیست 

اتفاقا خیلی مواقع اون غذا می پزه 

اما اگر بگم بیا با هم بپزیم نمی یاد 

یعنی نماز جماعت با هم یا قرآن خوندن با هم یا خیلی کارهای کوچیک که در توانش هست با هم مثلا می خوام آی ...

نمی دونم چی بگم 

ولی عبادت معمولا انفرادی انجام میشه اونم تو نامزدی برام توقعت قابل درک نیست

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز