من 1ماهه سرکارمیرم معلم شدم چندوقته مثل قبل شادوشنگول نیست حرف نمیزنه چندروزپیش میگفت این زندگی ملت اینم ما. مردم 80سالشونه یجوری عشق وعاشقی میکنن ادم حسرت میکشه
. من مثل قبل نمیتونم کلفتیشو بکنم ازشانسم اینهفته غذامم بدمزه شد همش دارم کارمیکنم تا میرسم خونه از خونه فرار میکنه قبلا که چندین بار ازمون دادم قبول نشدم همش منت میذاشت که نمیتونی حالام که قبول شدم دپرس شده. میخوام بگم اگه نمیخوای ازالان بگو انصراف بدم 😓 خودم به اندازه کافی دیونه شدم توهم عوض کمک کردنته
انصراف ندیاااا
میمونه عادت میکنه
حسودیش گرفته لابد
خل نشی انصراف بدی
دلیلشو نپرسیدی که چرا اینطوریه
آروم آروم عادت میکنه تو هم بیشتر هواشو داشته باش
راستش شوهر منم دوره ای ک میرفتم سرکار این اداهارو داشت
البته تقصیریم نداشتا زندگیمون و رابطمون نظم نمیگرفت
منم دیگه نرفتم
یه دوره زودگذره
شما چندبار شام خوب درست کن و یا از بیرون بخر یا برید بیرون غذا بخورید
شما توی یک تیم هستید نه دشمن
حالا اون هم بیشعور باشه شما باشعور باش
حق باشماست
متاهلی و کار چقدر سخته
من متاهلی رو انتخاب کردم عاشق همسرم شدم و کار رو گذاشتم کنار
ولی اگه برم سرکار هیچ جوره نمیتونم رابطه مونو و کارای خونه رو انجام بدم
هر دو واسه یه خانم واقعا سخته
خودش میبینه چقد تحت فشارم یه معلم بی تجربه ام مدیر ازیه طرف والدین ازیه طرف 40تا دانش اموزاازیه طرف بهم فشاارمیارن ازیه طرف دانشگاه میرم حتی یه لب تاب ندارم. امروز نیاز به ورد داشتم گفتم بریز روکامپیوتر کارکنم تحقیق دارم همینجوری گذاشت رفت
چقدر تو ساده ای اخه شوهرت دیده قبول شدی خورده تو برجکش میخواد یه کاری بکنه تو انصراف بدی
اولاشه سخته براش رفتی سرکار کم کم عادت میکنه سعی کن غذاهاتو شب اماده کنی ک مشکلی پیش نیاد
