دیشب اومدم خونه مادرم
الان رفتم تو اتاق تو وسایل داداشم دنبال قرص مسکن بودم
یهو برگشتم دیدم مامانم اومده دنبالم داره نگام میکنه ترسوندم وبعدش
خییییییلی عصبی شدم بهش گفتم اومدی دنبالم ک چی
من بیچاره اینقدر تو فکرشم و کاری کردم شوهرمم دلسوز خانوادم باشه و اینقدر ک میاد خونه مادرم خونه پدر خودش نمیره دیشب ی شونه تخم مرغ گرفت برا خونه
بهم گفت نصفشونو ببریم خونه مادرت (قرار شد بریم خونه مادرم) اونوقت مادرم از شوهرم بدش میاد
با خودم هم ایطوره
شما باشید چیکار میکنید؟