این مکاشفه برام رخ داده است: من پسر ۳۳ ساله هستم، چیزی رو می گم مو به مو واقعیته و شما هم منو نمی شناسین که بشه خودنمایی یا صاحب مکاشفه رو بشناسین این پیام هم بعدا پاک می کنم. قضیه از این قرار بود: دراز کشیده بودم و چشمام رو بسته بودم، ولی بیدار بودم یک دفعه دیدم ابر ها دارن حرکت می کنند و ماه در روز که از پشت ابر های پنبه ای تکه تکه، کمی معلوم بود، هی هلال و بدر کامل میشود، تا اینجا فکر می کردم، روی بالکن خونمون دارم آسمونو نگاه می کنم، یک دفعه به خودم آمدم و فهمیدم دراز کشیده ام و چشمامو بستم و بیدارم و اینا رو مثل آینه شفاف دارم می بینم و در واقع روی بالکن نیستم و با اون حال که چشمام بسته بود ولی بیدار بودم، ابر ها با حالت زیبایی و غیر قابل توصیفی شروع به کنار رفتن(از چهار طرف عقب نشینی کردن) کردن و یه دریچه باز شد و لوح فیروزه ای از پشت ابر ها نمایان شد (همون آسمان بود با رنگی خاص) و روش چند خط نوشته ظاهر شد، مثل همین طوری که دارین این پیام رو می خوانید نوشته های اونم واضح بود و با خودم گفتم خوب بخونمش، به محض اینکه کلمه اول که «سادر» بود رو خوندم اون لوح ناپدید شد (در این ماجرا کاملا بیدار بودم و چشمام رو بسته نگه داشته بودم تا ماجرا را ببینم)، چشمام رو باز کردم سقف خانه رو دیدم و دوباره بستم ببینم می تونم بقیشو بخونم، ناگهان در تمام بدنم یک سوزن مانندی رفت و حالت لرزی گرفتم و مو تنم سیخ شد که احتمالا منظور این بود که اجازه نداری ادامشو بخونی و به صلاحت نیست.
با تحقیقی کردم احتمالا اون لوح قضا و قدر بوده که آینده توش نوشته شده است و اون هلال و کامل شدن ماه نشانه گذر زمان بود تا واقع شدن اون چیزی که توی لوح نوشته بود.
بعدا با این دو آیه برخورد کردم و یاد مکاشفه افتادم.
وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ
فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِنَّهُۥ لَحَقّٞ مِّثۡلَ مَآ أَنَّكُمۡ تَنطِقُونَ ؛روزىِ شما و آنچه که وعده داده مىشوید، در آسمان است. پس سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این حق است همانگونه که خود شما سخن میگویید.
بعد از سه سال متوجه شدم اون کلمه «سادر» نبوده و «سارا» بوده که شبیه «سادر» نوشته شده بود، کلمه «سارا» بصورت شکسته نوشته شود به کلمه «سادر» شباهت دارد و اسم همسر آیندم یا یک آدم تاثیر گذار در زندگیم احتمالا «سارا» است.