کاش بر میگشتم به اون موقع ها تنها دغدغم این بود موقع تولدا یا اتحادی فناش پست منم لایک کنه :/ میدونم خیلی تباه بودم ولی خب خیلی خوش میگذشت.. مثلا موقع تولدش که میشد همه فن پیجاش ادیت تولد میزدن می اومد مال همرو لایک میکرد مال منم لایک کرده بود ذوق مرگ شده بودم😆🤣 ی زمانی تمام وقتم براش میزاشتم حتی تا چهار صبح می شستم ادیت میزدم 🥲دلم خوش بود دیه، 😁تنها کراش و آیدلم بود تمام فکرم برا اون بود اما الان چی پر از مشکلم میخام این یکیو درس کنم از ی جا دیه خراب میشه هعی 💔این دنیا وفا نداره 🤧
من سارا هستم ۲۶ سالمه ( نام کاربریم همینجوری زدم و نتونستم تغییر بدمش)
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...