یه روزی با دل و جون عاشق همسرم بودم و ثانیه ای نمیدیدمش دل تنگ میشدم
حرف ها خیلی قدرت دارن .انقدر هرروز بهم گفت تو بزرگترین اشتباه زندگیم بودی با کوچک ترین بحثی بهم میگفت نمیخوامت طلاقت میدم،بدترین تحقیر ها همش میگه تو هیچی حالیت نیست و هزار تومن خرج میکنه هزاران بار منت میذاره هر چقدر بگم کم گفتم از حرفایی که تابحال شنیدم و دلم شکست و جلوی فامیل و پدر مادرم بارها خوردم کرده
الان دیگه دلم براش نمیره خیلی سرد شدم خیلی دلم میسوزه برای تمام ارزو هایی که تو ذهنم باهاش تصور کردم
الان تو اون نقطه.زندگیمم نمیدونم چه تصمیمی درسته