مامان بابای شوهرم از مشهد اومده بودن تقریبا یه هفته پیش
بعد این دو تا جاریم داشتن حرف میزدن با همدیگه تو حیاط منم گوشیم دست بچم بود اون نگا میکرد گفتم سر و صدا نباشه بهش گفتم برو تو حیاط
نگو این دو تا داشتن غیبت منو میکردن شانسی بچم فیلم برداشته فقط پاهای بچم افتاده اصلا تصویر اون دو تا نیفتاده
من جاریمو بیرون دیدم چون دیر سلام کردم بهش، جاریم اس داد بهم ک پدر کشتگی داریم منو دیدی سلام اینا دیگه نمیدی، چیزی شنیدی ازم
منم گفتم ک آره فلان حرفو پشت سرم زدی برگشت گف ن خلاصه من با خنده پیامکو بهش فرستادم (کنارش استیکر خنده فرستادم)
بعد اون کشید ب دعوا ک من ثابت میکنم پشت سرت حرف نزدم و فلان و بهمان و....
بعد منم دیدم تند میره منم تند رفتم گفتم عوض اینکه من تند برم تو داری تند میری
بعد اومد خونمون و زنگ زد ب جاریم همونی ک باهاش غیبتمو میکردن گفت من فلان حرفو زدم این الان اینجاس میگه فلان حرفو زدی اونم شروع کرد ک غلط میکنه، اشتباه میکنی اینم بگم ک من با این جاریم ک بهش زنگ زده شد میونه ی خوبی ندارم چون بار ها بهم تیکه انداخت و آخر سریم جوابش دادم....
بعد...