من پارسال عروسى كردم.بلافاصله هم باردار شدم. قبل دنيا اومدن بچه همه چيز عالى بود.شوهرم فوق العاده به فكرم بود و منم با اينكه ناخواسته باردار شده بودم ولى شاد بودم.اما ازوقتى پسرم اومد انگار خيلى چيزا عوض شد.تمام توجه همسرم به اونه و من گاهى اصلا فراموشش ميشم. هنوزم خيلى خوبيها داره بى انصاف نيستم ولى همش سر بچه دعوا داريم.وقتى مياد خونه اون نگه ميداردش، ولى همش منت سرم ميذاره كه اصلا بچه رو من دارم بزرگ ميكنم.امروزم كه خونه بود تمام مدت بچه رو نگه داشت ولى به خواست خودش.الان ميخواستم بچه رو بخوابونم نميتونستم اومده سرم داد زده كه ملاحظه منو نميكنى همش من بچه رو نگه ميدارم.خب من كه نگفته بودم اون نگه داره.از وقتى بچه اومده همش دلخورى و بحث و كوفت و اه اه لعنت به اين زندگى كه ازش سيرم. الهى كه بميرم و راحت شم ازين زندگى
عزیزم اول اینکه اینقدر راحت آرزوی مرگ نکن،،دوم اینکه همیشه یه مشکلاتی با یه تحول بزرگ در زندگی ایجاد میشه،،کمی مهربونی،،کمی گذشت،،کمی عشق و کمی فکر مثبت لطفا
لا حَوْلَ وَ لاقـُوّةَ إلّا باللّهِ الْعَلِيِّ العَظيمِ لامَلْجَأَ وَ لامَنجا مِنَ اللّهِ إِلّاٰ إِلَيْهِ.هيچ دگرگوني و نيرويي جز به خداوند والا و بزرگ تحقق نمي يابد و هيچ پناهگاه و جايگاه نجاتي از خدا جز به سوي خدا نيست.