دوستان براتون بگم دوتا گربه ماده خونه مون زایمان کرده بودند و مادرشون از شیر گرفته بود.
و من به ۱۰ تا گربه ۳ وعده غذا می دادم. البته خیلی حس خوبی بود ولی از یه طرف کمی خسته شده بودم دائم مرغ فروشیها برای خرید نوک بال و جگر مرغ و .......دیگه مرغ فروشیهای شهر منو می شناختند.
از یه طرف هم به هیچ دلم نیومد گرسنه و تشنه رهاشون کنم تو شهر تو این سرمای پیش رو
تصمیم گرفتم تو دیوار واگذار کنم. اولین بچه گربه هام رو که دوتا بودند یه آقائی که می گفت انبار گندم دارم و موش دارم و اومد با گونی برد چون رام نبودند. دلم به درد اومد.
بماند الان خیلیا بهم می گن روستا به گربه نمی رسند تلف می شه یا ممکنه فرار کنه و سگ بکشه. و......خلاصه عذاب وجدان شدید گرفتم. و زن گنده کلی گریه و بغض کردم
از طرف دیگه هم خودم رو دلداری می دم که بهتر از آیت بودکه گرسنه رها بشن تووخیابون که هیچی برای خوردن پیدا نمی شه
نمی دونم کار درست کدومه. خواهرم می گه صبر می کردی می دادی به شهر تو خونه که بهش برسند دیگه نمی دونم. شما بگید من چکار می کردم