من همش صبوری کردم و با لبخند و... جواب خاصی ندادم
تو جمع گفت بسه کم درس بخون کسی با درس ب جایی نرسیده ( من وکیلم )
دیگه داشت زیاده روی میکرد ک کاملا خونسرد بهش گفتم عمه جان من معمولا ادم صبوری نیستم اما امشب درمقابل حرفاتون خیلب صبوری کردم ، اینکه من همه چیزمو گذاشتم پای تحصیل و کار و پیشرفتم ب کسی ارتباطی نداره
همونطور ک دختر شما سوم دبیرستان با دوست پسر بیکارش ازدواج کرد ب من مربوط نیست !
اینو ک گفتم میخکوب شد یکم داد و بیداد کرد بعدم پاشد ک بره بقیه جلوشو گرفتن
الانم رفته تو اتاق بیرونم نمیاد
بقیه تو حیاطن
منم تنهایی نشستم تو پذیرایی دارم میوه میخورم