نمیدونم چرانمیتونم باشوهرم ارتباط خوب برقرارکنم نمیدونم چرانمیتونم بامحبت باهاش رفتارکنم ازموقع دوستی بگیرتاالان ک یه بچه داریم اونم کم کم سردشدرفت سمت خانوادش الان همش پشت اوناس هرکی هرچی میگه دخالت نمیکنه بعدش ر من حرف میزنه حس میکنم اونم دیگه این زندگیونمیخاداگه بچه نداشتم جوامیشدم ولی بچم جونمه ی لحظم نمیتونم ازش دوربمونم فک کنین من الان دوروزه اومدم خونه مامانم رفتم دندونپزشکی اصلانه زنگی ن پیامی نه خبری حتی نمیدونم کجاست دوست ندارم خودمم زنگ بزنم چون همیشه من پرسیدم امیدی ب ادامه ندارم
مگه باهم دوست نبودین قبل ازدواج؟چطور الان ازش خوشت نمیاد
از موقع دوستی تا الان؟ وقتی موقع دوستی دیدی دوسش نداری چرا ازدواج کردی باهاش
خب یعنی از همون اول نمیخواستیش؟؟؟؟
اون بچه رو دوست نداره؟
چطور باهاش دوست بودی میگی نمیتونستی باهاش ازاون موقع خوب ارتباط برقرار کنی ازدواج کردی الان که دیگه خیلی سخت شد
یعنی تو دوستی ب دلت ننشسته بود؟
تو دوستی اینجوری بودی ک ی روز دوسش داشتی ی روز نداشتی درسته؟؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
