2777
2789

منو همسرم خیلی وقته باهم میونمون شکراب بود هی تحمل میکردم میگفتم فشار کاریشه سخته براش تحمل کردم یروز مادر شوهرم یکی از دوستام و شوهرمو برادرشوهرم سر میز شام بودیم هی دیدم شوهرم داره به دوستم نگاه میکنه و باهاش بگو بخند میکنه بازم تحمل کردم چون فکر میکردم شوهرم همچین ادمی نیس موقعی دسر رو اوردم یکم رنگ به مانتو دوستم مالیدم و بعدش برادر شوهرمو صدا کردم بیاد تو اشپزخونه که برام یچیزی رو بیاره اومدیم تو اشپزخونه واستادیم مادرشوهرمم هم رفته بود سرویس موقعی اومدم دیدم دست شوهرم رنگیه و اصلا به روم نیوردم نتونستم تحمل کنم و بهش همونجا سر میز گفتم جلو مادرشوهرم.خیلی رک برداشت بهم گفت عرضه ی شوهرداری نداری حتما دوستت میتونه براش بهتر باشه من کنترل اشکام از دستم خارج شد دوست عوضیمو از خونه انداختم بیرون و خودمم رفتم تو اتاقو وسایلمو جمع کردم

حالا اومده و میگه ببخشید اشتباه کردم نمیدونم چکار منم حس میکنم با ببخشید چیزی درست نمیشه وقتی اونکارو میکرد پشیمون نبود حالا که من فهمیدم پشیمون شده؟

یوتیوب یا واقعی؟

مسئله این است

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز