هر بار سینی بر میداره میزاره توی سینک بدون اینکه بشوره ، دوبازه میخواد مثلا میوه بخورخ یه سینی جدید برمیداره ، سینک نا کوچیکه ، سینی هم توی ماشین ظرفشویی جا نمیشه ، هر بار باید با دست بشورم، هزاااار بار ازش خواهشدکردم که سینی رو برمیداری بشور بزار سر جاش ، اهمیت نمیدخ ، الان دیکه عصبی شدم گفتم خسته شدم ، گفتم بار دیگه سینی توی سینک ببینن در جا میندازم دور ، یا انقدر نمیشورم تا سینی ها توی سینک تلنبار بشه ، ازش خسته ام
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اگر فقط همین مشکلو داری باهاش کوتاه بیا اینقد سخت نگیر ، سینیا رو قایم کن یه مدت که این عادتشو ول کنه؛ ولی خداییش واسه فقط یه سینی اینقد داری حرص میخوری؟
اگر فقط همین مشکلو داری باهاش کوتاه بیا اینقد سخت نگیر ، سینیا رو قایم کن یه مدت که این عادتشو ول ...
نه مسئله فقط یه سینی نیست مسئله اینه احساس میکنم حرفام هیچ ارزشی نداره ، هزاااار بار ازش خواهش کردم ، من همش باید پشت سرش برم سینی بشورم، سینک کوچیکا این سیتی ها بززگن کل سینک رو پر میکنن من نمیتونم تو سینک هیچی بشورم جلوی کارم رو میگیره ،این بار هر ۴ تا سینی رو میریزم دور
واسه تیپ و قیافش زیادی تمیز و مرتبه این موقع ها شلخته میشه ، منم گفتم خودت میدونی اینبار سینی توی سینک ببینم میندازم سطل زباله ، سینی ها بزرگن از این فلزی گرد بزرگان ! اخه واسه یه میوه این سینی ها رو باید بر داره؟
نه مسئله فقط یه سینی نیست مسئله اینه احساس میکنم حرفام هیچ ارزشی نداره ، هزاااار بار ازش خواهش کردم ...
میدونم چی میگی، ما هم سه نفریم تازه بچمم کوچیکه، آخر شب باید یه عالمه لیوان بشورم ولی خب عادت کردم دعوا هم کردم فایده نداشت، ترجیح میدم اوقاتمونو تلخ نکنم، تقصیر مادراشونه در اصل که یادشون ندادن