شوهرت رو جر ندادی
بگی مگه من بوقم اونجا که بری با اون برقصی.
من جاریم این اواخرا خیلی به شوهرم نزدیک شده بود خیلی .
شوهر خودش تحویلش نمیگیره .در پی اینه که رابطه من رو با شوهرم خراب کنه.
دیگه چشمتون روز بد نبینه .شوهرم رو به بهانه های مختلف نثل ماساژ دادن و...دستکاری میکرد .
هم جاریم وهم شوهرم رو نشوندم سر جاش به شوهرم گفتم من که خواهر ندارم شوهر داشته باشه .اما منم میرم پسر عموهام پشتم رو ماساژ بدن .
من میرم برادرت رو ماساژ بدم .کمرش رو پشتش رو .
با اینکه میدونست من خجالت میکشم ولی قسم خورده بودم بکنم.
وجلو چشمش برا اینکه شوهرم بفهمه منم میتونم دست برادر شوهرم رو گرغتم پشت کردنش رو کمی ماساژ دادم .
ونگاه عجیبی به جاریم وشوهرم کردم .
ولی جاریم داشت منفجر میشد بخدا .
گفتم چرا ناراحت شدی .اینم جای برادرمه .مگه تو اون روز شوهر منو ماساژ ندادی کمرش خوب شد ؟حالا منم باید شوهر عزیز تو رو خوب کنم.و..