2777
2789

من به خاطر اینکه از بچگی گوشی اومد دستم دچار بلوغ خیلی زود رس شدم طوری که 8 سالگی به بلوغ رسیدم و خب هیچ اطلاعی از پر.. ده بکا...رت نداشتم و به خاطر کنجکاوی خیلی معذرت میخوام همش دست میکردم اونجا😔😔

و حتی بعضی وقتا که پریود میشدم دستمال کاغذی رو لوله میکردم و میکردم داخل رحمم 

تا اینکه بزرگتر شدم و تازه از پرده و این داستانا خبردار شدم 

و تا الان همش نگرانیه اینو دارم که احتمالا پردم از بین رفته و خب توی ایرانم که....😔

یعنی از بین رفته؟! 

لطفا قضاوتم نکنین خیلی نگران بودم که تاپیک زدم نیاز به کمکتون دارم🥲💔

دیگه حتی اون روی سلیطمم بی حوصلس

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خون اومده ؟ اگر ن اتفاقی نمیتوفته نگران نبشو ب پزشک مراجعه کن خیالت راحت بشه

مشکل همینجاست که چون خیلی بچه بودم اصلا یادم نمیاد خون اومده یا نه😔

و دکتر نمیتونم برم

دیگه حتی اون روی سلیطمم بی حوصلس


من تا قبل پریود شدنم نمیدونستم اون ناحیه اصلا جای ورود داره

تنها راه شما هم الان اینه بری معاینه بشی

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

حس میکنم تاپیکت چرته ولی ...نگاش کن خب

عزیزم مرض ندارم که وقتی تاپیکشو زدم یعنی خیلی نگران بودم و کمک میخواستم

با نگاه کردن مشخص نمیشه کهه

دیگه حتی اون روی سلیطمم بی حوصلس

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

جالبه

iranstiudnt | 8 ثانیه پیش
2791
2779
2792