خودم بعد از بچه که الان یک سال میشه هی زمان با هم بودنمون کم و کمتر شد
هرچقدر تلاش کردم که بشه نشد
مثلا برنامه گذاشتم با هم بریم رستوران برای سالگرد ازدواجمون دخترم خونه بابام بود ؛ همه ش میگفت بچه گناه داره ، زود بریم، هیچ حرفی نمیزد و همه ش بهم عذاب وجدان میداد که بدون بچه اومدیم
یا خیلی وقتا بچه خواب بوده خونه مادرش گفتم بریم خونه برگردیم یا دور بزنیم قبول نکرده
یا بچه خواب بوده زنگ زدم وقتم ازاده بیا دو نفری با هم باشیم نیومده
بعد هی به بهانه های مختلف جای خوابشو از من و بچه جدا کرد و ….
از طرفی هم معتاد کار و پول دراوردنه، تا لحظه اخری که مار باشه میمونه با اینکه دستمون به دهنمون میرسه و مثلا با لذت میگه فلان مشتری ساعت ۱۱ شب فلانقدر کارت کشید خوب شد سرکار بودم
خلاصه این شد که دیگه از هم جداییم، یه سری اخلاقای خاص و بد هم داره و الان فکر میکنم دیگه حسی نیس
شما چی؟ کاش بشه از نگاه و سوال اطرافیان نترسم، کلا قیدشو بزنم سبک زندگی کنم