2777
2789

تاپیکهای قبلی توضیح دادم درباره رابطه ام.

امروز زنگ زد که شاید هفته دیگه فلان جا جلسه باشه. تو هم بیا تا ببیننت شاید بتونم کارتو اینجا درست کنم.

بعدش حرفهای دیگه شد. گفت اگه دوستت نداشتم که اینهمه تلاش نمیکردم کارتو اینجا درست کنم. گفتم اگه دوستم داشتی دلت میخواست من همیشه کنارت باشم.

حتی بهش گفتم ایکاش هیچوقت باهات آشنا نشده بودم و هیچ خاطره ای ازت نداشتم. اون گفت من فقط به پدر و مادرم گفتم باشه تا دست از سرم بردارن هنوز هیچی معلوم نیست.

گفتم دیگه واسه من فرقی نمیکنه. گفت من دلتنگتم این جلسه هم یه بهانه هست که بتونم ببینمت.

بازم گفتم اگه واقعا دلتنگم بودی دلت میخواست همیشه پیشت باشم.

حرف زدن باهاش بی فایده س. مطمئنم خودش منو نمیخواد و مادرش رو بهانه میکنه. کاش همکار نبودیم و هیچوقت نمی دیدمش. دیگه خبر نداره دیشب چه خواب وحشتناکی دیدم.  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

جلسه هم نرو ولش کلا معلوم نمیخادت فقط دوس داره ب بازی ادامه بده

زن آممدم و کاربر قدیمی ریپورتی ،،حرفامو ب دل نگیرخدایا بهمون شادی و سلامتی و پول و دلخوشی دلخوشی عطا کن قربونت برم 

ولی داره در مقابل پدر و مادرش کوتاه میاد تا با فامیلشون ازدواج کنه.

اوووووه 

بهش بگو یا من یا فامیلت تکلیف مون رو مشخص کن   

 من یقین دارم، خدایی که او را خلق کرده است ؛ لایق سپاس و ستایش بی انتهاست!
نمیشه آخه میخوام اونجا هیات علمی بشم.

برو ولی نذار بازیت بده یا سواستفاده کنه

زن آممدم و کاربر قدیمی ریپورتی ،،حرفامو ب دل نگیرخدایا بهمون شادی و سلامتی و پول و دلخوشی دلخوشی عطا کن قربونت برم 

نمیشه آخه میخوام اونجا هیات علمی بشم.

به نظر من فرصت کاریتو بخاطر یه آدم این قدر بی فهم خراب نکن البته سختی های خودشو داره همکار باشید اگه میتونی فاصله ات رو حفظ کنی کارتو خراب نکن 

 من یقین دارم، خدایی که او را خلق کرده است ؛ لایق سپاس و ستایش بی انتهاست!
استارتر من تاپیک های قبلیت رو نخوندم یه مختصر توضیح میدی قضیه چیه؟ مشکل چیه؟

عزیزم با یه آقایی که قبلا همکلاس بودیم الان چند ساله همکارم و یه رابطه احساسی هم داشتیم با هم. برام دو بار کار پیدا کرده ولی برای ازدواج نیومده جلو. مادرش میگه فقط فامیل اینم داره کوتاه میاد. منم خیلی برام سخته و بهش گفتم همکاری هم برام سخته چون بهت احساس داشتم. ولی اون اصرار داره که کارمو یه جای بهتر درست کنه. منم حس میکنم دروغ میگه که از مادرش میترسه و خودش منو نمیخواد. ولی خودش میگه من کلا ازدواج دوست ندارم و الانم فقط به مامانم گفتم باشه که دست از سرم برداره. 

در کل الان خیلی بهم سخت میگذره. از یک طرف نمیخوام دیگه ببینمش و از طرف دیگه نمیتونم از اون موقعیت شغلی چشم بپوشم. هنوزم دوستش دارم.  

اوووووه بهش بگو یا من یا فامیلت تکلیف مون رو مشخص کن

بهش گفتم مگه مامانت دور از جونش هیولاست؟ گفت آره باور کن. گفتم پس میخوای بری از فامیل مادرت یه هیولا عین خودشو بگیری؟ واقعا جوابی نداشت بده بهم.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792