خلاصه تو همون خونه اجاره ای بودیم که باز سال بعدش بابای جوونم تصادف میکنه وفوت میکنه
مراسمش هم دو سه باراومدن ورفتن ویکی از خواهرا که کلانیومد ولی من وخانواده م وقتی برادرشوهرم فوت کرد ما اصلا تنهاشون نذاشتیم
(خانواده شوهرم رسم دارن تاچهلم وما هم تاسال مرحوم، خانواده عذا دار رو تنهانمیذاریم در حالی که اونا همه رفت وآمدشون توی 3بار خلاصه شد)
خلاصه که بعد از فوت پدرم هم شوهرم بیرونم کرد و اسباب و. اثاثیه رو بار زد اورد همین خونه پدرش
منم شکایتش کردم
دیوار کشی کردن
برگشتم
نوه شون فوت کرد واسه عرض تسلیت نرفتم خونشون
حتی واسطه فرستادن و خواستن مراسم نوه شونو تو خونه من برگزار کنن
با واسطه با مهمانا بیرونشون کردم
الانم قطع ارتباط کاملیم
ولی اونا ول کن نیستن و تمام تلاششونو میکنن که باز بیان خونه من، حتی حاضر نشدن یه عذرخواهی ساده هم بکنن،، تازه ازم طلب هم دارن خانوادگی...
و شوهرمم میگه ببخش و بگذر وفلان ودنیا دوروزه
گفتم اره دنیا دو روزه ومن دلم نمیخواد دو روزمو. خانواده تو خراب کنن، میخوام حال دلم خوب باشه
ولی اینجا بودنم به حدی حالمو. خراب میکنه که خارج از توصیفه
رسما از این روستا متنفرم