2777
2789
عنوان

دختر تاجر خاستگار بی پول پررو

1022 بازدید | 43 پست

نمیدونم اسمشو بزارم طمع اسمشو بزارم پرروی 

وقاحت چی دقیقا چی بگم 

امشب دوستم که کار معرفی ازدواج میکنه زنگ زده بهم میگه من یه گزینه ای سراغ دارم با تو خیلی سنخیت داره 

گفتم خوب .. توضیح بده ببینم کی هست 

گفت آقا پسری هست قضاوت میخونن، پدرشون بازنشسته هستن مادرشونم مثل مادر شما بازنشسته 

خودشونم دانشجو 

اما داییشون فوق العاده پولداره و تاجره و خیلی خیلی خیلی املاک داره و مدیریت تمام این املاک و دارایی ها با مادر آقا پسر هست 

گفتم :خوب حالا سنخیتش چیه؟

گفت اینکه داییشون همه املاکشون توی زعفرانیه دبی و...تو دست خواهرشونه و ایشون حسابدار و مدیرشونن 😐

گفتم کار آقا پسر چیه ؟

گفت ایشون که دانشجو هستن 

😐😐😐😐😐

الان من به این زن چی بگم؟

بنطرتون نمره عقلی این زن چقدره؟😐

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بیا پایین دختر

خیلی دور دست پرواز نکن

نمیشه گرفتت گم میکنی خودتو

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
بیا پایین دخترخیلی دور دست پرواز نکننمیشه گرفتت گم میکنی خودتو

وات ؟ دور دسته واستون کسی هم رده و متناسب با خودم بهم معرفی بشه ؟

من با کسی که پایین تر از خودم باشه ازدواج نمی کنم میخوای بفرستمش سمت تو ؟

وات ؟ دور دسته واستون کسی هم رده و متناسب با خودم بهم معرفی بشه ؟من با کسی که پایین تر از خودم باشه ...

من ۶ ساله ازدواج کردم خوشگل

نوع حرف زدن و نگاه از بالا به پایینت نسبت به دیگران رو گفتم

وگرنه منم میگم با همسطحت ازدواج کن

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز