بعدشم رفته با یکی ازدواج بیشتر عمرش تو زندونه و موادی و دزد هست البته خدارو شکررررر خودشم میره خونه های مردم تمیز میکنه و خرج خودشو پسرشو میده
بابام بعد 3 سال ازدواج کرد من خیلی سختی کشیدم اونایی که پیش نامادری بزرگ شدن خوب درک میکنن چی میگم
هیچی گذشت تا سال گذشته بابام تصادف کرد و فوت شد
الانم این دست از سرم برنمیداره میگه میخوام ببینمت و جبران کنم و از این حرفا
پدر بزرگ و مادر بزرگم و خاله و دایی هام اصلا راضی نیستن باهام حرف بزنه میگن زندگی از اینی که هست خرابتر میکنه و شوهرش نامرده و از اینجور چیزا
عمه ام میگه بزار واست جبران کنه ولی دلم راضی نیست ببینمش
اگه شما جای من بودید چیکار میکردین