اگه ب روز اول آشنایی با عشقتون بر می‌گشتين چه شرطی میزاشتین

خیلی سوال سختی پرسیدی

گاهی میگم اگ ب عقب برمیگشتم تو اولین پیامی ک بهم داد بلاکش میکردم

اما پس این روزای خوبی ک بودیم باهم چی؟

من تو سن کم باهاش اشنا شدم

اگ برمیگشتم عقب میخیسوندم تو اب نمک تا یکم بزرگتر شیم

من فرار میکردم 

با اینکه بینهایت عاشقشم 

ولی رفتنش نابودم کرد پس میرفتم ک تو دام نیوفتم

من گفتم سیگار نکش

قلیون نکش

لباس جلف نپوش عکس پشتش یه زن بود و..

رابطه جنسی اصلا به من دست نمیزنی

بیرون از این ساعت ب بعد نمیتونم بیام اگر مشکلی داری بسلانت

ک بره و دیگه نبینمش😁

ازدواج کردی؟

شرط خاصی نداشتم و ندارم 

از چیزی هم پشیمون نیستم 

فقط میخاستم زود به زود دیدار خانوادم برم که گفت اوکیه 

همین

نه رل

من ۱۷سالم بود با همسرم آشنا شدم . یعنی هنوز دانش آموز بودم 😄😄😄

شرط گذاشتم بعداز اینکه من لیسانس گرفتم ازدواج کنیم.  چون خانوادم زودتر راضی به ازدواج من نبودن ، خودمم نمیتونستم مسئولیت زندگی متاهلی رو بپذیرم . و این گونه بود که ۶سال دوران دوستی ما به طول انجامید و الآن ۵ساله ازدواج کردیم .

بازم شرط داشتیم مثلا رابطه در حد دست گرفتن تو دوستی مجاز بود ، فراتر به هیچ وجه .

باز شرط و شرایط زیاد داشتیم تو جزئیات یادم نمیاد 🤔

من ازش میخواستم منطقی فکر کنه مناسب همدیگه هستیم یا نه و اگر نیستیم پس وارد رابطه نشیم و قبول کنه و دیگه مزاحم من نشه براش سبک زندگیم و شرایطم رو میگفتم و ازش میخواستم درمورد نحوه و سبک زندگیش برام بگه ازش میخواستم طرز فکرش درباره چیزایی که برام مهمه رو صادقانه بگه بعد مقایسه میکردم ببینم ایا ما واقعا مناسب همدیگه هستیم یا نه ازش میخواستم منطقی به این موضوع فک کنه که اگر ی روز بخواد بیاد خواستگاریم ایا خانوادش من و میپذیرن؟ ایا میتونن با من کنار بیان؟ اگه نه میتونه مقابله کنه باهاشون و برای بدست اوردنم بجنگه؟ و با توجه به اینا تصمیم میگرفتیم.

با شناخت امروزم اگر آشنا می شدیم شاید بعضی از شرط و شروط ها رو نمی ذاشتم

من خیلی زیاد سخت گیر و نکته سنج بودم