مادر شوهرت اگه روزایی که تنهایی بچه رو میاره بهش بگو که خوشت نمیاد بچه اینجا باشه اگه گوش نداد تهدیدش کن طلاق میگیرم هرچی دارین از دستتون درمیارم
به برادرشوهرت بگو شوهرم گفته من برادرزادمو میبرم بیرون توقع دارم داداشمم با بچم همینطوری رفتار کنه، خلاصه یه جوری با هر لحنی اینو بهش برسون
به جاریتم بگو خوب شد بچه رو فرستادی داریم باهاش تمرین بچه داری میکنیم که بعدها واسه بچه خودمون کم نذاریم
یکیم اینکه فک نکن شوهرت چون عموی خوبیه بابای خوبیم میشه چون شوهرمن دقیقا همینطور بود واسه خواهرزادش جونشم میداد وقتی بچه دار شدیم به بچم نگاهم نمیکرد الان بچم ۵ سالشه شوهرم ۵ روز واسش پدری نکرده ولی همچنان جون میده به خواهرزاده هاش حتی بچه هایی که بعدا به دنیا اومدن
عزیزم
منم مثل تو اقدامم هنوز نشده متاسفانه با دارو و اینا.
ولی هیچ چیز از چیزایی که نوشتی غیرعادی نیست. شوهر منم هر بچه ایی ببینه جدای از اینکه بچه کیه دختره پسره چند وقتشه و ...ذووق میکنه در حد چی و بازی میکنه میدونم از ته دلش میخواد پدر بشه.
فکر و خیال زیادی نکن تا بچه دار شی
منم دعا کن آخرین اقدام هام باشه و نی نی دار بشم.الهی
دامنت سبز شه بزودی بانو
خود ازدواج و زندکی با یک مرد که قبلا عضو خانواده ات نبوده به اندازه ی کافی سخت هست
شما چجوری میرید با خانواده ی همسر توی یک آپارتمان یا یک خونه زندگی می کنید؟؟؟
از من ب تو نصیحت
در مورد خانواده شوهر حساسیت بخرج نده ک جواب معکوس میده
یه بابت بهت حق میدم واز یه بابت مطمئنم حساس شدی همون‌طور ک خودت گفتی شوهرت در نقش شوهر دوست داره باهات وقت میگذرونه
پس دیگه حساسیت نشون نده شوهر تو هست می‌تونه( عمو. دایی. پسر )یکی دیگه باشه
ودراخر خودت هم ممکن بچه خواهرت یا بردارند یا هرکس دیگه رو خیلی دوست داشته باشی ولی اگه بدونی شوهرت روش حساس اذیت. نمیشی اون بچه یکسال وبراتو زشت ب بچه یکسال حسادت کنی
ودراخر ایشلا خودت بچه بیاری کم کم از سرش میفته پس تخم ناراحتی ودلخوری تو دل شوهرت نکار
خوشبخت باشی
منم شبیه تو بودم الان ۱۰ ساله از ازدواجم میگذره شوهرم امسال داداششو از خونممون انداخت بیرون تازه خونه اونا طبقه پایین خودمونه ، از مغازه ها پرتش کرد بیرون جواب سلام جاریمو نمیده با برادر زاده ش که اوایل ازدواجم آینه ی دقم بود اثلا خوب نیست تازه میبینش روشو نیکنه اونور بعد پسر برادر شوهر من نوه ی اول خانواده بود چون پدرشوهرم سالها پیش مرده بود اسم اونو گذاشتن رو پسرشون میخوام بهت بگم دین و ایمان کل خانواده بود ناگفته نماند شوهر من پسر بزرگه هست فقط ۵ سال دیر از برادرش ازدواج کردیم
ان شاءالله که به حق امام حسین خدا کمکت کنه
اینقدر حرص نخور دختر برا بچت خوب نیس
اهمیت نده .بچت بیاد درست میشه
توکلت بخدا باشه
من خودم عاشق بچه جاریم بودم ک
اینجور مواقع باید اون جاری بفهمه و بهونه بیاره چطور بدش نمیاد هی شوهرت بره اونجا
مامانم از بچگیم که‌میگه ظاهرا عموی منم همینطوری بوده میگه هرروز عصر با یه خوراکی یا گل سری چیزی میومده خونمون منو بغل میگرفته بازی میکرده بعد یه ساعتی حدودا میرفته خونشون همیشه این قضیه و ادامشو از زبون مادرم و از نگاهم خودم میدیدم این دفعه اوله دارم از زبون زن‌عموم میشنومش بهت حق میدم ولی لطفا تحت هیچ شرایطی به اون‌بچه آسیب نزن من هنوز نتونستم بعد سی سال با آسیبای روانی که زن‌عموم‌بهم‌وارد کرده کنار بیام
من این جور مواقع گندشو در میارم😂😂
مثلن شوهرم ب بچه داداشش توجه کنه من بیشتر توجه میکنم و بغلش میکنم بعد اون میبینه ک همه توجه من داره میره سمت بچه خودش تلاش میکنه بچه رو دور کنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
42 ثانیه پیش
44 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
