قضیه از این قراره که من با اقایی در ارتباط بودم فرهاد نامی که خارج از کشور بود قرار بود تابستون بیاد ایران و نامزد کنیم
همسایه هم بودیم با مادرش اینا
خلاصه قبل اومدنش همه چیو یک طرفه کات داد و تموم کرد
بعد یکی از اقوام رابطه خیلی نزدیکی با دایی ها و خاله های این فرهاده داشت
چون من قبلا جدا شدم ،و دایی این پسره که اسمش علی هست هم قبلا جدا شده
زنیکه رفته منو معرفی کرده به دایی این بنده خدا همون علی
حالا نه من خبر دارم، نه اون پسره ،نه داییه 😅
که من یه زمانی با خواهر زاده اش(فرهاد) قرار ازدواج داشتیم و کنسل شده
فقط مادربزرگ پسره میدونس
خلاصه طرف منو معرفی میکنه ،یارو علی میره مادرش میگه فلانی رو معرفی کردن اونم میگه نه نه اون نمیشه
بعدشم همون فامیلمون که معرف بوده بمن میگه یه خواستگار داری فلان کشوره و خیلی خوبه
گفتم کیه؟ گفت نمیتونم از الان بگم
گفتم چند سالشه و چکاره اس و اینا
گفت حالا عکسشو میفرستم ببینی
عکسشو فرستاد 😐😐😐دیدم عه اینکه داییه فرهاد لاشیه
یه مرد پیرپاتال
به زنه گفتم واقعا ورا فکر میکنید ملاک و معیار من همچین ادمایین
گفت بدبخت بیا ازدواج کن بعدش برو خارج طلاق بگیر
حالم ازش به هم خورد
بعدش دوباره زنگ زده کنسل شد ها مادر پسره نذاشته گفته نه اون نمیشه
یجوری میگفت انگار من التماسش میکردم این یارو رو برا من جور کنه خجالتم خوب چیزیه