گذشت تا دیشب عروسی رفتیم . موقع رفتن من عقب نشستم مادرشوهرم جلو . بنده خدا اصلا دوس نداره جلو بشینه من خودم عقب نشستم چون یکمی دیر اومد دیگ نشد وایسم ب تعارف کردن خودم عقب نشستم هوا سرد بود ..
تا موقع برگشت
ماشین برادرشوهرم خراب شد .
جاریم و دختر کوچیکش ک ۶ سالشه جلوتر از من و مادرشوهرم رفتن . چون مادرشوهرم مسن هس پا ب پاش میومدم .
ماشین اونا خراب بود سوار ماشین ما شدن عقب .با دخترش داشتم نزدیکش میشدم ک دیدم شوهرم بهش میگ خو بیا جلو سوار شو حالا نمیدونم شایدم با بچه ۶ ساله بوده ک حتی اگ اینم باشه بنظرم وقتی من ک همسرشم هستم دلیلی نداره تعارف کنه .پسرجاریم حدود۱۴ سالشه از منم قدبلندتره کنار مادرش عقب نشسته بود تا من و مادرشوهرم رسیدیم .
شوهرم برداشت ب پسر جاریم گفت پاشو بیا جلو بشین . گفتم پیش خودم شاید چون بزرگ شده پسرش اینجور گفته
من و مادرشوهرم عقب نشستیم .
ولی دقیقا یادم میاد پارسال عروسی میخواستیم بریم برادرشوهر اومدن دنبالم خودش و خانومش جلو نشستن من و بچه هاش عقب ...البته اونموقع پسرش زیادی قدبلند و بزرگ نشده بود .