2777
2789

من تقریبا چهل روزه بینیم رو عمل کردم

فقط یه شب خونه مامانم موندم بعد اومدم خونه

مامانم اصرار کرد بمون ولی من بچه دارم سختمه

برگشتم خونه. شوهرمم از اوناست که دست به سیاه و سفید نمیزنه همه کارا با خودم بود حتی دستشویی هم شستم دو روز بعد عمل

بعد مامانم همش زنگ میزد که کار سنگین نکنی میکفتم خب کی کارامو کنه اونم میگفت پاشو بیا اینجا منم به دلایل زیادی نمیتونستم برم 

اونم نیومد

خب تا اینجاست اصلا هیچ مشکلی نیستا

فقط خواستم بدونین تازه عمل کردم و اینا

گذشت تا حدود ده روز پیش یعنی یه ماه بعد عملم شوهرم عمل آنژیو انجام داد و براش فنر گذاشتن و دو روز بیمارستان بود و منم همش در حال بدو بدو و رفت و امد تا مرخص شد

گردو ... شکستم...  گردو ... شکستم ........................................‌‌.‌‌........     زدم پاتو شکستم😶

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مرخص که شد از فرداش خب مهمان داشتم برای ملاقاتی

باز خرید کن میوه بخر بشور خونه تمیز کن نون بخر و ...

حتی مجبور شدم یه بار بچمو که ۳۷ کیلو وزنشه خوابیده بود وسط هال بغل کنم ببرم تو اتاق خونمون هم کوچیک نیست که راهرو داره تا برسه به اتاق

هیچکس کمکم نبود

باز تا اینجاشم میگم اشکال نداره و توقعی ندارم

گردو ... شکستم...  گردو ... شکستم ........................................‌‌.‌‌........     زدم پاتو شکستم😶

فردای عمل شوهرم خواهرم گفت که با مامان اینا و خواهر بزرگه میایم ملاقات گفتم به سلامتی

اولا که پسر من تو دوران مدرسه تا ده شب میخوابه به همشونم ده بار گفتم

گفت ساعت هفت میایم بعدش شام خونه مادربزرگم دعوت بودن

منم دعوت بودم خب بخاطر شرایط نمیتونستم برم

ساعت هفتشون شد ساعت نه که اومدن

دو سه بارم زنگ زدم هی میگفتن الان میایم

مادرشوهرم هم اومده بود سر بزنه 

نمیشد شام هم بخوریم مادرشوهرم هم میخاست زود بره ولی منتظر بود اونا بیان ببینتشون بعد بره خلاصه نه خودمون شام خوردیم نه به پسرم دادم

گردو ... شکستم...  گردو ... شکستم ........................................‌‌.‌‌........     زدم پاتو شکستم😶
تا اینجا که مادرت بنده خدا وظایف خودشو عمل کرده کلی هم اصرار کرده بیا خونم

من که گفتم تا الانش مشکلی نیست

گردو ... شکستم...  گردو ... شکستم ........................................‌‌.‌‌........     زدم پاتو شکستم😶

ساعت نه اومدن

حدود ۱۲ نفر بودن

دیگه نشستن یه ساعتی حالا من همش در حال پذیرایی مامانم از اون ور هی میگه خودتم عمل کردی کار سنگین نکنی ها

فقط خواهر کوچیکم ظرف میوه و چای رو چرخوند همین

بعدش گفتن دیرمون شده باید بریم و اینا هول هولکی خوردن حتی ظرفا رو نزاشتن رو میز چه برسه کمکم بشورن

همینجوری خونه ترکیده ول کردن رفتن

از اون ور هم ظهرش کلی میوه شسته بودم دوباره مامانم میوه خریده بود هی هم میگفت الان له میشن بشورنشون بزار تو یخچال چون روی هم بودن میوه ها

گردو ... شکستم...  گردو ... شکستم ........................................‌‌.‌‌........     زدم پاتو شکستم😶
بچه ۳۷ کیلو بزرگه چهارم پنجم‌دبستان کار خوبی نمیکنی لوس میشهربطی نداشت اما مهمه

کلا دومه

هیچوقت هم بغلش نمیکنم چند ساله

ولی اون شب قضیش فرق داشت

بعد رفتن مامانم اینا پسرم خوابید بخاطر کولر توی سالن میخوابیم

فرداشم مدرسه داشت

اونا که اومدن اگه بیدارش میکردم دیگه خوابش نمی‌برد مجبور شدم ببرمش تو اتاق بخوابه 

گردو ... شکستم...  گردو ... شکستم ........................................‌‌.‌‌........     زدم پاتو شکستم😶
بچه ۳۷ کیلویی رو چرا بغل کردی بیدارش میکردی میبردی اتاق

بیدارشم یکردم خواب زده میشد دیگه نمیخوابید منم واقعا جون نداشتم بیدار بمونم بعدش

اگه خواب زده مبشد بعدش من میخواببدم هم تنها میموند میترسید گریه میکرد

هفت سالشه

گردو ... شکستم...  گردو ... شکستم ........................................‌‌.‌‌........     زدم پاتو شکستم😶

بعد اون شب حالا باز میزنه نگفتم ولی هر دفه مامانم زنگ میزنه میگه کار سنگین نکنی ها

خیلی عصبی میشم اینو میگه دلم میخواذ بهش بگم شما اگه به فکر من بودین اون شب یکم زودتر میومدین بعذ پذیرایی کمکم میکردین دیده بودین چقدر خستم که

گردو ... شکستم...  گردو ... شکستم ........................................‌‌.‌‌........     زدم پاتو شکستم😶
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز