من تولد دوستم بود از سه هفته قبل قرار داشتیم بریم بیرون اما دو هفته پشت هم اولش اون کنسل کرد دومیش هم دیر شد نتونستیم بریم قرار بود بریم پارک و عصرانه ببریم
من کادو دوستمو خریده بودم این هفته هم غذا درست کردم و و چند نوع ترشی میوه تخمه نون گوجه خیار زیر انداز همه چی برداشتم
به دوستمم گفتم من غذا برداشتم توام اولویه بردار گفت من ناهار خوردما ولی باشه ی دونه کوچولو میگیرم خلاصه رفتم
دوستم اومد اما هیچی نیاورده بود و اصلا ب روی خودش نیاورد ک نیاورده جز چایی ک خودم خواسته بودم ازش اومد گفت آب اوردی گفتم ن
گفت برم سوپر مارکت تنقلات بخرم تعارف کردم ک چیز زیادی نخر گفت عه تو چیپس پفک نمیخوری گفتم ن ممنون حالا میخوای ی دونه چیپس بخر رفت دقیقا ی دونه چیپس خرید اومد و تخمه هم از خونه آورده بود
من سفره رو انداختم غذارو تا لقمه آخر با من خورد درصورتی که میگفت نهار خوردم
ا بچه خواهرشم آورده بود بچه پدرمون درآورد زیر انداز منو کلا آب دهنش و چایی ریخت
از اولشم ک اومد تو گوشی بود تا وقتی بره
من از وقتی اومدم ناراحتم از این حرکاتش
شما جای من بودید چیکار میکردید 🥺