هر محبتى ب عروسمون ميكنيم با بدجنسى و بى توجهى و كنايه جوابمونو ميده. ديگه خسته شديم. با اينكه سطح تحصيلات و اصالت و وضعيت مالى ما ازشون بهتره اما خيلى خودشو بالا ميگيره. يكسال و نيم از عقدشون گذشته. با اينكه ايشون همسايمون بودن و ما انتخابشون كرديم اما داره كارى ميكنه ك رفت و امد برادرم هى كمتر بشه و محبت بينمون از بين بره. مادرم سنشون بالاست و فقط سكوت ميكنن و غصه ميخورن. همه ى خونواده داريم از دستش حرص ميخىريم اما بر عكس اونا هميشه سكوت كرديم. چيكار بايد كنم. خسته شدم.
در ظاهر و تو رفت و امدامون خيلى موجه و باشخصيت رفتار كردن. قبل از عقدشونم شش ماهى رفتار و امد كرديم ولى چيز بدى نديديم. هركى ميبينه ميگه به به چه عروسى ... اما خبر ندارن.