وقتی بچه بود خونمون بهم ریختیم کارتعمیرات وسفید خونه انجام بدیم همه چی رهم ریخته بودزمستونم بود سرررد...پنجره خونه هم شیشه نداشت..
خواب بودم صبح بیدارشدم حس کردم چیزی توی ش ورت م ه دست توی شلوارم کردم دیدم سوسک سیاهی اومد تودستم جیییغ زدم
خونه خالم بودیم 🤣 نصف شب دیدم دختر خالم دراز کشیده از رو من رد شده ..تو خواب
بار دیگه دیدمش رو بالشت خرسواری میکرد
بچه بودم با مامانم و خاله هام خوابیدیم خونه مامانبزرگم
من نصف شب تو خواب حرف میزدم با صدای بلند🥲 فرداش خاله ام میگفت دیشب فلان چیزو میگفتی😂💔
خالم فوت شده بود رفته بودیم شهرشون البته من عاشق پسرخالمم بودم دیگ شب بود منم رفتم پتو پسرخالمو برداشتم انداختم روم گرفتم خوابیدم تااینگه صب پیام داده بود اومده بودم تو اتاق لنگات ازپتو زده بود بیرون اصلا ی وضعی داشتم گف پتومو شسته بودم میری میشوریش میزاری سررجاش البته به شوخی
بنده خواب خیلی سنگینی دارم
آدما رو تو خواب لگد میزنم😐🤣🤣
یه بار رفتیم یه جایی عروسی بعد تو عروسی من گرفتم خوابیدم مامانم رفته بود ناهار بخوره منو نبرده بود وسط یه عالمه خانوم واییستاده بودم گریه میکردم😂 اون موقع ۸سالم بود یه بارم مامانم می گفت وقتی کوچیک بودم رفته بودیم عروسی ولی این دفعه مامانم خوابیده بوده تا آخر عروسی بعد یه خانومه مامانمو بیدار کرده گفته پاشو عروسی تموم شد 😂😂
ببین اینقدر که من تو خواب سوتی دادم در حالت بیداری سوتی نداشتم، یه مدت که شبا تو خواب راه میرفتم بدونه اینکه متوجه بشم و حرف میزدم با بقیه در صورتی که خودم متوجه نبودم جوری که از خودم میترسیدم، خداروشکر خیلی وقته دیگه اون مدلی نشدم
