با یه پسر چند سال دوست بودم
از قبل چند سالم دنبالم میومد و عاشقم بود
اومد خواستگاری همه چی خوب پیش رفت
بعدش پدرم یه سری شرایط گذاشت
خونوادش مخالفت کردن
سر همین چند بار کات کردیم
دعوای شدیدی کردیم و جدا شدیم
الان بیشتر از یک ماهه گذشته
اونم نشونه گذاشته که دلش تنگ میشه
ولی جلو نیومده
من واقعا دارم اذیت میشم
حکمت خدا رو نمیفهمم
اگه قرار بود نمونه که کاش از اول نمیومد
اگه قرار بود بمونه چرا اینجوری شد
و چرا فراموشش نمیکنم
تو پروسه جدایی خیلی اذیتم کرده
خیلی
ولی دلم کنده نمیشه
اگه هم میخواین بگین به اندازه کافی دوست نداشت که تلاش نکرد
کلا در مقابل مادر پدرش همینجوریه
واسه خواسته های شخصی و بدیهیشم همینه