من خودم تا یه سه ماهی هر وقت میرفتم بیرون یکی باید باهام میبود.مامانم،بابام یا دوستام.
ترسک میریخت با حضور سرنشینا.چون گرم حضورشون مبشدم و از فکر کردن به چهارچوبایی سختگیرانه ای که برای رانندگی کردن گذاشته بودم درمیومدم.
بعد از اونم دیگه هم تسلطم بیشتر شده بود هم دقتم هم اینکه ترسم ریخته بود.دیگه الان راحت میرم و میام چه با سرنشین چه بدون سرنشین.