دیروز صبح باهم بیرون بودیم خیلی عادی از سینما اومدیم تو راه برگشت از خونه متوجه رفتارهای مشکوک شوهرم شدم مدام به آینه های ماشین نگاه میکرد و کلافه بود ازش میپرسیدم خوبی چی ناراحتت کرده باهام درموردش حرف بزن اما فقط به یه لبخند کوتاه اکتفا میکرد
یهویی وسط راه توی اتوبان زد کنار همزمان باهاش ماشین عقبی هم زد کنار رفت با آقاهه دعوا کرد طوری که به زد و خورد کشید منم نمی فهمیدم چی به چیه وحشت کرده بودم مدام می گفت حق نداری همچین کاری کنی اگه بخوای بلایی سر زنم بیاری زندت نمیذارم
حرفای خیلی عجیب درحالی که من حتی اون مرد و نمیشناختم مجبور شدم زنگ بزنم ۱۱۰ از شدت ترسم آخرش هم فهمیدم بین همسر این آقا و شوهر من قبلا اتفاقی افتاده قرار بوده باهم ازدواج کنن و نشده و مرده عکس های دونفرشون قبل ازدواج و پیدا کرده
من درست نفهمیدم چیشد
با همسرم صحبتی نکردم از اون شب
اعصابم شدیدا بهم ریخته به هیچکس هم نمیتونم حرفی بزنم حتی خانوادم😔
عذرخواهی میکنماگه طولانی شد کمی