2777
2789
عنوان

امروز تو سلف دانشگاه

249 بازدید | 27 پست

امروز ساندویچ سفارش دادم

سلف هم خلوت بود

ساندویچش پر از مواد بود و نونش کوچیک و نازک، و هی وسطاش میریخت تو نایلونش


منم از صبح دانشگاه بودم واقعا گرسنم بود، اگر نمیخوردم کلاسای بعدی ضعف میکردم


به آخر ساندویچ که رسیدم نونش گنده بود گذاشتم دهنم 

دو تا دختر دو تا صندلی اون ور تر دیدن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دوتا دختر به بدترین شکل خندیدن و یه چیزایی به هم میگفتن ولی تا نگاهشون کردم نگاهم نکردن. 


دوباره که نگاهمو برگردوندم دوباره زدن زیرخنده. 


به حدی رفتارشون بد بود،که انگار مثلا یه کینه ای چیزی ازم داشته باشن، بخوان بهم بخندن دلشون خنک شه


حالم تا کلی وقت بد بود

دوتا دختر به بدترین شکل خندیدن و یه چیزایی به هم میگفتن ولی تا نگاهشون کردم نگاهم نکردن. دوباره که ن ...

منم همینطورم هیچ وقت تو جای شلوغ مخصوصا سلف به خاطر این دسته از ادما نمیتونم ساندویچ سفارش بدم سفارشم بدم یجورایی به اصطلاح به جونم نمیشینه چون همش فکر میکنه لبام چرب شده یا نگام میکنن

زندگی ادامه داره🩷🥲گاهی نداده‌های خدا، بزرگ‌ترین داده‌ها هستن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز