ابتدا بِسمِ ربِّ آغوشش ....
گونه ها ؛
چشم ها ؛
لبش ؛
گوشش ؛
نقطه ی عطف جذبه ی رویش ؛
انعکاسِ شکستِ ابرویش !
سبزه اندامِ باغِ زیتون ها ؛
مو پریشانِ بیدِ مجنون ها ؛
تن ، بلندایِ نخلِ اهوازی ؛
راه رفتن ، خدای طنازی !
شعر اعجاز ناز میخوانم ؛
در نگاهش نماز میخوانم....
رَبَّنا آتِنا هوای تنش !
اهدنا فی صراطِ آمدنش ..(:
که بیفتد به کوچه ی ما گذرش!
یا بچرخد به سمت ما نظرش !
با همان چشمهای بی بدلش ؛
که چه جانها گرفته در قِبَلَش!
چشم ها قطره های بادامند ؛
چشمهایی که گیجِ مادامند :)