امروز جشن مدال برادرم بودو خیلی جشن مجللیه و خونواده خارم دعوت میکنند تقدیرو تشکر بعد من یهفته بود برا این جشن لحظه شماری میکردم مامانمم میگفت باشه میریم خودشم ذوق داشت امروز بعد کلی انتظار زمان جشن ک شد مامانم گفت الان زوده و من حوصله ندارم برم توهم نباید بری
من خورد تو ذوقمو دعوامون شد تا الآنم تنها تو اتاقم گریه میکنم
باش قهر کنم بنظرتون خیلی دلم پره