بچها ما شب بعد شام میخواسیم بریم خونه عمه شوهرم ک از کربلا اومده بود،بعد از توی اشپزخونه ب شوهرش اشاره کرد نزار برن
شوهرم از تو اینه دیده بود،بهم گف
بعد اخر شب ک اومدیم خونه مادرشوهرم و از مادرشوهرم خدافظی کردم گ برم
مادرشوهرم گف رفتین خونه برا خودتون اسفند دود کنید،یهو جاریم زد زیر خنده، گفتش ک زهرا برای خودت اسفند دود نکن برای شوهرت اسفند دود کن!!!بعد منم مث منگلا گفتم چرا؟بعد با خنده اشاره کرد ب شوهرش گفت میگه چرا
بعد گف عب نداره برا خودتم دود کن،منم چیزی نگفتم
بنظرتون شنبه شب ک میرم، چی بهش بگم؟؟؟