کجا برم ؟
تو راهرو نشستم بدنم داره میلرزه
شوهرم باهام بد حرف میزنه
بعد مدتها باهم رفتیم بیرون . بچه ها رو سپردیم ب مامانم
یه کیف دیدم . گفت دوس داری بخریم . گفتم خوشم اومده ولی یاد موتوریا میفتم انگار باید ببندم ب کمرم و خندیدم ک اونم بخنده . بهم گفت نخند زشته
گفتم بیا راه بریم . اما اصلا نتونستم جلوی خودمو بگیرم و اخمام نشون میداد یه چیزی شده . گفتم چرا گفتی نخندم . گفتش اخه کیف فروشه فک میکنه تو داری بهش آمار میدی .
گفتم کیف فروشه اوسکوله ؟ وقتی من باشوهرمم ؟
خلاصه گفتم برگردیم خونه . هرچی گفت بیخیال نتونستم گفتم بریم خونه
بچه ها رو برداشتیم اومدیم خونه
منم گفتم داروی رفلاکس بچه رو بده
اومد بده ریخت رو فرش . گفتم اخه اومدم بگم مراقب باش فرشو تازه شستیم گفتم الان باهام بد حرف میزنی . هی باهام بدتر حرف زد بچه گریه کرد اوموم بچه رو بگیرم گفت بچه تو رو میبینه گریه میکنه . منم زدم بیرون
الان فک کردم سوییچ ماشینو برداشتم . فقط گوشی دارم اونم ۶درصده
نمیدونم کجا برم دلم میخواد برم بهشت زهرا اما ۴ صبح باز میکنن