برای عشق نیست
من پدر و مادر مریض هستن پدرم معتاد بود حالا که بهتر شد سرطان داره نمیدونم تا کی زنده هست مادرم مشکل قلب داره
حسرت زندگی من خرید دو تا مانتو الان یه مانتو دارم باهاش همه جا میرم
فقر چشیدم
همین خانواده سخت گیرن نمیزارن جایی برم ، یه برادر دارم وقت ازدواجش پول ندارن
شبا با قرص میخوابم از شدت درد پتو فشار میدم
هیچ دوستی ندارم
خاستگار درست و حسابی ندارم
از یکی خوشم اومد که فامیل دور
من کلی درد کشیدم شب تولدم پدرم بردن
الان کجا زندگی من خدا بود نه مالی نه خانواده خوب نه سلامتی
همه اینا تحمل کردم فقط یه چیز میخوام یا بیاد خاستگاری یا مرگ
تصمیم جدی دنبال قرص برنج
من دنیام جهنم خدایی که آنقدر بی انصاف هست برم پیشش ببینم مشکلش با من چیه
من تا حالا با هیچ پسری نبودم