موقعی که ما مدرسه می رفتیم شهر ما و مامان بزرگم فرق داشت باهم عیدا می رفتیم پیشش بر نامه عیدت از تلویزیون می دیدم و پیکی که داده بودن حل میکردین خونخ داییم بالا بود پسرداییم و داییم میومدن پایین گپ میزدیم و حال میکردیم مهمون میومد مامان بزرگم شیرینی داشت میزاشت تو اتاق انقد خوشمزه بودما می رفتیم ورمیداشتیم با پسرداییم می رفتیم زنگ در خونه میزدیم و در می رفتیم