من تقریبا ۴ساله که ازدواج کردم اوایل مثل تمامی زوج ها خوب بودیم باهم همه حسرت رابطمون رو میخوردن ...
شوهرم آدمی بود که همش میگفت زن برای من یک موجودیه که باید پرستید اونو باید روچشم گذاشت گردوندش مبادا خار بره تو پاش یه آدم عجیب و مهربون و تودار..
بگذریم الان یکسالی هست که اخلاقش به کل عوض شده دائم عصبی ...دائم قهر و دعوا تهش چی؟من مردم شوهرت هرچی بگه حتی به غلط هم باشه باید مطیع باشی و ناراحت نشی از کارام چون حق طبیعیم هستش.
همش رفیق بازی شب تا صبح، صبح تا شب دوستام فلان جا رفتن حتما باید باشم اصلا امکان نداره بدون من برن
ولی خودم من که زنشم چی.؟دریغ از یکبار بیرون رفتن صبح تا شب کلفتی میکنم تو خونه تهشم ازم شاکی میشه که چرا بی حالی چرا چاق شدی چرا ناراحتی افسرده ای.
عر*ق خوری و فیلم های مستهجن کارای جدیدش بود..حداقل امید داشتم خوب میشه میزاره کنار اینارو رو آورد به صیغه یابی و چت روم های تلگرام و کثافتکاری...از لحاظ زناشویی هم هیج اهمیتی براش ندارم اولین بار که بهش گفتم بهم گفت من به تو هیچ حسی ندارم جز علاقه.همون رو هم دروغ میگفت دروغ جز روتین زندگیش هست نگین طلاق بگیر چون خانواده خوب و بسازی ندارم با خانوادم کاملا قطع ارتباط هستم.از همه چی بریدم قلبم دیگه این همه غم رو نمیکشه من از هیچ لحاظ برای این مرد کم نزاشتم هرکاری گفت براش کردم با نداری و بدبختی ساختم من کل زندگیمو جونیم رو پای این مرد دادم ولی الان دارم مزد محبتها و کارامو ازش میگیرم...