۶ماه عقد کردم سه ماه دیگه میرم خونه خودم قبلا دوس داشتم مستقل شم و کار کنم خانوادم میگفتن نه حق نداری مخصوصا پدرم اجازه نمیداد و برا هرکاری که بهش نمیگفتم انجام میدادم دعوا راه مینداخت منم بیخیال شدم تا ازدواج کردم چند روز به همسرم گفتم دلم میخاد کار کنم مستقل شم همسرم پیش خودش برام کار پیدا کرد منم راضیم همسرم میگه من نیازی به کار تو ندارم چون خودت دلت خواست پیدا کردم حقوقتم برا خودت هرکاری میکنی بکن باهاش الان خانوادم فهمیدن و دعوا راه انداختن خستم کردن میگن اجازه کار نداری از دعوا خسته شدم پدرم میگه اره شوهرت اشتباه کرده حق نداری کار کنی دنیا پر گرگ کار برا زن نیس و فک میکنه اجازه من دست اونه گفتم من اختیار خودمو دارم و بچه نیستم مادرم و خواهرمم میگن کار میخای چیکار شوهر داری انگار هرکی سوهر داره نباید کارکنه مسخرم میکنن میگن تو نمیتونی کار کنی اما منو به چشم مجرم نگاه میکنن چیکار کنم لطفا نگید رفتید خونه خودت کار کن اگه نرم فرصت شغلیم از بین میره چون کنار همسرم راحت ترم کار کنم
اهمیت نده به حرفاشون اصلا باهاشون بحث نکن ولی کار خودتو بکن شوهرت پشتته حله دیگه
بگو به بتوچه به بهشون بگو
وا😐
از لحاظ شرعی کسب درآمد برای زن مستحبه و تاکید شده
هرچند پولش برای خودشه و اگر دوست داشت میتونه به همسر بده
بعد اونوقت خدایی که میگه میتونید کار کنید پول دربیارید نمیدونه تو جامعه پرگرگه؟
ب حرفشون گوش نده.باهاشونم بحث نکن.
برو سرکاری ک شوهرت برات پیدا کرده
هوف بنظرم تا میتونی مقاومت کن
متاسفانه منم با همچین شرایطیم بجز اینکه برم پزشکی🙂
چرا بهشون گفتی
عزیزم بدترین چیزی که ادم میتونه داشته باش خانواده سمی درکت میکنم ولی اگه حمایت شوهرتو داری به حرفاشون بی اهمیت باش ن مقابله کن ن رد هیچی نگو دو روز دیکه میری سر خونه زندگیت به اونا ربطی نداره تو دیگه دختر خونه نیستی که روت سخت گیری کنن کارتم ول نکن مستقل بودن خیلی خوبه
اگر جلو شوهرت برات بد نمیشه بیاد خود شوهرت خیال پدر و مادرت رو راحت کنه باهاشون صحبت کنه البته میگم اگر منطقی هست وگرنه بعدا بخواد سرکوفت بزنه پای شوهرت رو نکش وسط بی محلی کن برو سرکار تا عادی بشه
از دست مادر سمی جوریییی افسرده شدم که نعوذ بالله خدا خدا هم دیگه نمیتونه خوبم کنه
عزیزم چاقو که نذاشت زیر گلوت
تو به حرفاشون اهمیت نده
خودشون رفته رفته میبینن که تعصبات بیجا دارن
خانواده سمی مصخرفی داریم ماها فقط اینو بگم به خانوادت بگو منو بندازین بیرون ، به نظرم ازدواج کردی دیگه نرو خونه مامانت اینا چرا اجازه میدی برات تصمیم بگیرن ؟ من همین کاررا کردم پررو شدن
