از صب دوبار زنگ زده ساعت 7 میام دنبال پسرت ببرمش با خودم خونه مریم (خواهر شوهرم) امادش کن
من نمیخوام بچم و با خودش جایی ببره بهش گفتم شرمنده ولی نمیتونم بذارم بدون من جایی بیاد گفت مگه میخوام بخورمش نومه حواسم بهش هست بچمم هی میگه میخوام برم منم عصابم خورد شده به شوهرم زنگ زدم میگه نذار بره آخه بچه خواهر شوهرم خیلی زوره مدام پسرم و میزنه و هی زور میگه بهش من چی بهش بگم چجوری پسرم و گول بزنم نره