دانشجو بود درسش تمام شد از شهرمون رفت خیلی دوسش داشتم یکساله باهاش بود خواستگاریم اومد مامانش نراشت خودشم تلاش نکرد الان میخان بره سربازی منم گفتم دیگه نمیتونم صبر کنم تو امه میخواستی تو یکسال ثابت میکردی همیشه دعوا بوده بعد آشتی کزدیم این باز دیگه از همه جا بلاکش کردم احساس میکنم برا سرگرمی منو خواست گفت تو شهرشونم سرگرم شم دارم با این حرکات اذیت میشم حالم خیلی بده خیلی گریه کردم زجر کشیدم یعنی واقعیت داره کار وجود داره درست برام خرج کرد ولی منم همه کار براش کردم خیلی اذیت شدم به نظرتون آزادش نکنم