با همسرم از اول زندگی مشکل داشتیم دعوا میکردیم سر چیزای الکی اما وقتایی که باهم خوب بودیم عین ملکه ها باهام رفتار میکرد هوامو داشت هر دفعه که دعوا میکردیم کل اخلاقش رفتارش عوض میشد قهر میکرد بیشتر هم اطرافیان دخالت میکردن خودش به خانواده ها زنگ میزد و باعث میشد دخالت پیش بیاد سر چیز های خیلی الکی سالها من جلو رفتم تا زندگیمون درست بشه بهم قول دادیم زندگیمون رو حفظ کنیم حدود دوسال آرامش به زندگیمون برگشت دیگه دعوا نداشتیم خوشبخت بودیم دوتامون همیشه خداروشکر میکردیم تا اینکه یکی از فامیلامون حرف برد آورد زندگیمو جهنم کرد جواب اونو دادیم یکی دیگه شروع کرد به حرف زدن و حرف بردن و آوردن همسرم شده یه آدم دیوونه که نمیشه کنتراش کرد کل اخلاقش رفتارش عوض شده حقم داره با همه فامیلا قطع رابطه کردیم اما همسرم تموم نمیکنه بخاطر اونا منم داره مجازات میکنهرفته درخواست طلاق داده میگه نمیتونم با فامیلات و اطرافیانت کنار بیام بدبختم کردن 😭 این وسط من موندم که چیکار کردم اینجوری شد فقط بهونه اش فامیلامه چند ماه قبل خیلی خوب بود خیلی باهام خوب رفتار میکرد از وقتی داییم اینکارو کرد زندگیم چهار ماهه شده جهنم از زبون پدرم به همسرم حرف گفته همسرم فکر میکنه پدرم واقعا این حرفارو زده پدرم میگه من نگفتم اون دشمنی میکنه اما همسرم گوش نمیده گیر داده گذشته شخم میزنه همه رو مقصر میدونه الا خودش هر حرفی بهش میزنن بهش بر میخوره ناراحت میشه کسی چپ نگاهش کنه آنقدر نشخار فکری میکنه تا روانی بشه قبلنا اینجور نبود چهار ماهه اخلاقش اینجوری شده روانیم کرده با توهیناش حتی بخاطر اونا کتکمم زد 🥺 کل اخلاقش تغییر کرده شده یه آدم دیگه همش از فامیلام ایراد میگیره فوش میده منم چیزی نمیگم چون حق میدم بهش واقعا آدمای سالمی نیستن .اما این وسط من چیکار کنم میگه توام مثل اونا میشی چون از جماعت اونایی نمیتونم تحملت کنم
پدرم میگه بیا تو اون زندگی نمون من پشتتم اما من دوستش دارم بچه دارم ازش رفته درخواست طلاق داده قلبمو مچاله کرده 💔