مادر شوهر من خیلی گوگولیه پیره خیلی به منم خیلی بدی نکرده فقط یبار کرونایی مریض شد جمع کردنش رفتم خیلی عذاب داد با حرفاش ولی خواهر شوهر بزرگمخوبه وسطی زبون تیز و کوچیکه زبون چرب ولی از پشت ... خدا بدور جاریمم به ظاهر خوبه ها ولی واسم همیشه میزنه بستگی داره به طرفت یجور نیستن کلا
واقعا بدجنسن،مادر شوهر من میشه دوست خانوادگی یعنی از بچگی خانوادگی رفتو آمد داشتیم بعد اومد برای پسرش منو گرفت الان تا میگن دستپخت من خوبه اون خودشو میکشه نیش خند میزنه میگه هه کاری نداره که منم عالی ام حالا چند سالشه ۷۰سالشه،جاری بزرگم زبون دراز جاری دومم فقط بهم تیکه میندازه قشنگ توهین میکنه،همه اینا چرا اینکارو میکنن چون شوهرم میگه زن من تکه خودشونو دارن میکشن جاریم قشنگ بهم گفت شوهر تو طرفته و فلان جاری بزرگمم یبار گفت همینو،قشنگ میخوان سر به تنم نباشه
تو همسر برادرشونی چرا اینجور میکنن واقعا ، مار صفت آن که
پدرمو در آوردن انقدر بهم بد کردن شوهرم رفت خونه مادر شوهرم دعواشون کرد خواهرشوهرم نفرینم کرده،هیچوقت نگفتم پدر دختر مردمو دراوردیم،فقط میگن ما هر چی میگیم بگو چشم،منم نمیتونم بگم چشم حرص میخورن،شوهرم باهاشون سرمن دعوا کرد من نمیدونستم بخدا مادر شوهرم اومد خونم گفت شوهرت اومده بهمون حرف گفته من گفتم بخدا خبر نداشتم بمن گفت توام مثل جاری بزرگتی حالا جاری بزرگم خودشو غالب کرده به برادرشوهرم من چی انتخاب خودش بودم
هیچ وقت بهشون نگو چشم ، دور بر میدارم پر رو تر میشن آخر هر کاری بود میگن تو انجام بدی
گمشن،الان التماس میکنن برم پیششون نمیرم،زنگ میزنن من نمیزنم،جاریامم خوشحالن،یبار جاری وسطیم از خانواده شوهرم بد گفت منم گفتم هر کار کردن آخرش گفتم مهم نیست خواستی برو بهشون بگو