من دوماه دیگه عقدمه.
ماه پیش ، وقتی پارتنرم اومد پیشم ، شامم رو که از رستوران گرفته بود رو بهم داد ، ولی مثل همیشه نرفت و اجازه نگرفته اومد داخل خونم.( ما قرار گذاشتیم تا قبل از عقدمون ، ایشون وارد خونه مجردی بنده نشن)
از بستن در که مطمئن شد شروع کرد به داد و بیداد ، که چرا اون روز فلان کارو کردی، چرا هفته پیش اونو گفتی ، چرا پریروز به حرفم گوش ندادی . یعنی همش داشت غربت بازی در میاورد ، مسائل گذشته و کم اهمیت رو قاطی میکرد که فقط دعوا درست کنه، اخرشم بهم تنه زد و من با دوتا دندون پیشم افتادم رو دسته ی صندلی و لبم باد کرد و دهنم خونی شد.
به حدییی عصبانی و ناراحت بودم که میخواستم از خونم بندازمش بیرون
ولی به خودم فرصت دادم، رفتم توی اتاقم ، درو بستم و فکر کردم.
بعد از ده دقیقه اروم شدم، منطقی فکر کردم.
با خودم گفتم اخه چرا پسری که همیشه صبور بود، همیشه توی سختیا پشتم بود، همیشه حتی وقتی اشتباه نمیکرد برای صلح جلو میومد، این چنین رفتاری رو نشون داد؟ مشکوک شدم!
دهنمو شستم، لباسامم عوض کردم، یه آبیم به صورتم زدم، موقر و منظم رفتم بیرون ، سفره شامو روی زمین چیدم .
صداش کردم برای غذا
منو که دید، تا دیدم قیافه ی حق به جانب گرفته و میخواد دوباره حرف بزنه، فوری با لحن اروم و مهربون گفتم اول شامتو بخور ، بعدش من جلوت وایمیستم ، هر چقدر دوست داری منو بزن تا اروم بشی، خوبه؟
اینجا یه لحظه پشیمون شد ولی همچنان سر لج بود ، شامش رو که خورد ، انگار نیم ساعت فکرش از قضیه دور شد ، مغزش شروع کرد به کار کردن.
اونجا بود که تازه فهمید چه گندی زده !
صحبت که کردیم، فهمیدم دوستش بهش گفته که :نامزدت تورو توی آب نمک خوابونده وگرنه چه معنی ای میده که هیچوقت تورو توی خونش راه نمیده، حتما یه چیزی قایم کرده،به زورم شده برو داخل خونش ببین چه خبره سرت کلاه نره..."
منم تا اینو شنیدم، لباسامو پوشیدم، کلیدای خونه رو هم گذاشتم رو کانتر، گفتم من میرم بیرون قدم بزنم، هر موقع خونمو گشتیو خیالت راحت شد ، اون موقع زنگ بزن برگردم کلیدو ازت بگیرم.
ببینید با همین حرکت، چنان بلایی سرش اوردم که تا یک هفته معذرت خواهی میکرد اونم پسری به اون مغروری.
منم قبل از خارج شدنم از اتاق، فکر میکردم که این پسر منو کتک زده!!! پاشم برم منتم بکشم؟؟؟ کوفتم خورد! الان که باهاش مهربونی کنم اینطوری هر شرایطی هم که پیش بیاد ، پرو میشه فکر میکنه هر کاریم بکنه من ولش نمیکنم ،دفعه بعدیم این کار زشتو تکرار میکنه و کتکم میزنه!
ولی با یکم فکر کردن ، بهترین کارو کردم! پارتنر من انقدر حس بدی از کارش گرفت که دیگه غیر ممکنه تکرارش کنه!!