این آقای محترم خیلی شکموئه ، حالا فکر نکنید زیادم میخوره ها دوتا تک میزنه پا میشه ولی یه جوریه حتما باید غذا درست کنم اونم غذای خوب ،
امشب حوصله نداشتم ، حاضری درست کردم ولی چیزی نگفت داشت ریز ریز نگام میکرد ، ولی منتظر بودم مسخره بازی در بیاره😄
آخر شب رو تخت دراز کشیده بود ، خیلی مظلوم عین گربه ها داشت سقف رو نگاه میکرد. گفتم چی شده ؟ چرا ناراحتی ؟ گفت نه بابا ناراحت نیستم . گفتم‌پس چرا یه ساعته حرف نمیزنی داری فکر میکنی ؟ گفت دارم فکر میکنم این زن همسایه چقد شوهرشو دوست داره 😐
گفتم‌چطور ؟ گفت بوی زرشک پلو بامرغشون رو نشنیدی؟😄 فکر کنم مرغشم سرخ کرده بود ، زرشک هم رو پلوی شوهرش ریخته بود 😄😄 گفتم تو که دو روز پیش خوردی ، میگه برو بابا من امشب میخواستم 😄😄😄🤦♀️
وای خدا دیوونم کرده 😄🤦♀️
توی این یه هفته یه امشب رو غذا حاضری درس کردم فقط🤦♀️
میگه زن من دیگه پیر شدم ، آخرای زندگیمه ، رفتی واسه من عدسی درست کردی بعدا میخوای بگی آخرین غذایی که به این پیر مرد دادم چی بوده ؟ بعدا فایده نداره ها ، عذاب وجدان راحتت نمیذاره از من گفتن بخاطر خودت میگم😄
( کلا ۳۳ سالشه ولی واقعا ۶ سالشه)
ای جانم ایشالا همیشه کل کلاتون همش در این حد باشه😍
😂
باز خوبه شوهرت اینجوری میگه
بابای منکه داد و هوار و دعوا راه میندازه
قهر میکنه
منم امشب املت پختم شوهرم نخورد
تنبلیم میشه تنها برم خرید سخته خودشم وقت نداره
آخرش گف فردا زود پاشو برو خرید 😒
یادتون نره که شوهرا همون پسرای بالغی هستند که مادرشون از نگه داریشون عاجز شده🤣😂
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
